روزمرگی

شاید برگی از این زندگی.. یا شاید تمام حرف های دلتنگی

روزمرگی

شاید برگی از این زندگی.. یا شاید تمام حرف های دلتنگی

ثانیه

نمی دانم ..شاید روزی بیاید که ثانیه ها به دل خواه ما حرکت کنند..اگر دلمان خواست زود و اگر نخواست آرام... دلم می خواست آن زمان همین زمان حال بود... همین الان...دلم می خواست همه ثانیه ها ی الان تند می گذشت و من در انتظار نمی ماندم... گاهی فکر میکنم  با کدامین نفس می شود به دنبال ثانیه های گذرا رفت و گاهی کسل به زمان التماس می کنم بگذرد..... دلم تنگ است.. برای تمام لحظه های دیر گذر کلاس درس .. برای حرف های نا تمام استاد و التماس خسته نباشید... چه لذتی دارد ثانیه های دیر گذر آن لحظه ها... حال می فهمم که ارزش آن لحظه ها چقدر بالا بود و من نادیده شان گرفتم.... دلم می خواهد هر روز یک ساعت و هر ساعت ثانیه ای شود و من دوباره به همان فضای دل انگیز دیرگذر پای بگذارم...

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:58 ب.ظ http://ariai.blogsky.com

سلام دوست عزیزم
چی بگم...
به نظرم اینجوری بهتره
حداقل میفهمیم که همه چی به دلخواه ما نیست...
بعضی وقتا بعضی چیزا باشن که بتونن از ما جلو بزنن خیلی برامون بهتره
آدمیزاد جنبه نداره...

فعلا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد