-
..........................
جمعه 30 اردیبهشتماه سال 1390 20:19
دلم گرفته.. اصلا فکرش رونمیکردم اینجوری بشه... خیلی خسته ام خدایا کمکم کن
-
اولین روز
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 19:01
خسته ام امروز خیلی روز بدی بود... شب آدم باگریه بخوابه صبح کسل... تمام روز کسل... دوست داره با همه قهر باشه دلش نمی خواد حرف بزنه... خدایا خسته ام.. منو یادت رفته؟ چه قدر امتحان... خسته ام... خدایا ازت دلگیرم... دلگیر... زجرم نده کمکم کن... همین
-
نیم نگاه
یکشنبه 7 آذرماه سال 1389 18:59
نمی گویم کمک حتی نمی گویم نیم نگاهی به من بینداز می گویم... تنها تنهای تنها.... خدایم باش... آن وقت... هم کمک دارم هم نگاه کامل... نه نیم نگاه... به امیدت
-
کاش
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 00:23
خوش به حال اونایی که وقتی کوچیکن میمیرن... اون وقت همیشه تصویر ذهنی دیگران ازشون یه بچه است و بدون عیب..... کاش ادما عینک بدبینی و بردارن و مهربون باشن... کاش خیانت متولد نشده بود... کاش تو ذهن دیگران این قدر بزرگ نشده بودم که ازم متوقع باشن... خسته ام... عجیب از خودخواهی آدما خسته ام...
-
مرگ
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1388 12:14
هی.... بابا بزرگ بیچاره ام فوت شد.... خدا رحمتش کنه... جاش خیلی خالیه... کاش خدا کمکم کنه مشکلاتم حل بشه... احساس خستگی می کنم خدایا جز تو کسی و ندارم خودت کمکم کن
-
فراموشی
جمعه 23 مردادماه سال 1388 12:03
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 من اینجا ایستاده ام کنار روزگار برفی امید و تنهایی شبانه ام کنار تمام خاطرات و خاطره هایی که رفته اند و خواهند آمد کنار تو ای دوست ای همراه می دانم که تمام قصه ی ما به اینجا ختم نخواهد شد می دانم که روزگار من با روزگار تو بسی در تعامل است می دانم که شاید دیار من...
-
پیر شدم.
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 22:31
خدایا خسته ام... خیلی خسته ام.... دیروز درسم بعد ۴ سال تمام شد... حیف شد... دلم واسه دانشگاهمون تنگ میشه خیلی با صفا بود... خیلی دوسش داشتم... اصلا تو انتخاب های دانشگاه اول بهشتی زدم بعد تهران... واقعا با صفا بود.. استادای عالی... خدا رحمت کنه دکتر شاکر استاد محترم و خوبمو... روز آخر کلی عکس گرفتیم... اول از همه با...
-
خواب
پنجشنبه 21 خردادماه سال 1388 13:24
د یشب خوابتودیدم... خیلی دلتنگ بودم... خواب دیدم اومدی دنبالم.. منم را افتادم باهات سوار ماشین شدیم.. من دستم و گذاشتم رو سینه ات و انگار آرامش وارد تمام تنم شد... صبح که بیدار شدم خیلی آروم بودم... رفتم تو جلسه تا ساعت 9 خیلی سرحال بودم و حس خوبی داشتم اما نمی دونم چرا یه دفعه ای دلم گرفت.. همش می خواستم گریه کنم......
-
دنیا
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1388 16:20
خدایا دلم گرفته... دلم تنگه... خودت کمکم کن... نمی دونم چی می خواد پیش بیاد.. فقط می دونم خیلی دلم گرفته از دست این دنیا
-
طی شد
پنجشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1388 13:24
همیشه وقتی بچه بودیم ادای بزرگ ترا رو در می آوردیم... دوست داشتیم بزرگ باشیم... اما الان.. آرزومونه برگردیم و به بچگی... به دوران های خوش و بی غمی... کاش آدما این قدر ساده از کنار هم رد نمی شدن... کاش رسم دل شکستن تو مرام آدما نبود... طی شد این عمر تودانی به چه سان پوچ و بس تند چنان باد دمان می تقصیر من است این که خود...
-
از یک دوست
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1388 12:32
آنکس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من امده باشد رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش برگها همان اوازی بود که من گمان می کردم میگوید: دوستت دارم
-
مرگ
شنبه 15 فروردینماه سال 1388 18:40
سلام امروز روز خوبی نبود رفتم یونی... متاسفانه استادم که سرطان پانکراس داشت فوت شده بود... خیلی متاسف شدم... بعدشم یه اتفاق خیلی بد افتاد... دلم گرفته... بد جوری دلم گرفت و شکست... یکی نامردی کرده بهم.... خدایا کمکم کن ... هرکی این مطلب رو می خونه برای استادم دعا کنه تا روحش در آرامش باشه
-
راضی
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1387 21:34
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد خدای خوب من! به حرمت بهار مرا کمک کن و آنچه می خواهی زودتر مقرر کن که دیگر راضیم به رضایتت....
-
تنهام نذار
جمعه 18 بهمنماه سال 1387 15:52
آدم ها.... آی آدم ها..... خدایا خسته ام خسته ام خسته ام پناهم تویی....تنهام نذار...تنهام نذار
-
تنهایم بگذارید
شنبه 14 دیماه سال 1387 20:15
شاید همین جا نقطه ی آغاز است و شاید پایان دلم ازصفای دنیا گرفته و تنها به یک حرف رسیده ام به یک حرف پر از معنا آری به غم به حرف حرف غم به معنای عمیق لمس یک فاجعه ی مصیبت بار دوباره کوچ کی فرا خواهد رسید؟ زمستان آمده و ما در سرما به مرگ خواهیم رسید کاروان رفتن هنوز به راه نیافتاده و من سرگردان بی کوچی در کوچه های تاریک...
-
سنگ
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1387 15:09
کاش من یه سنگ بودم... سرد و بی احساس... کاش احساس نداشتم....کاش از سنگم سخت تر بودم.... خدایاشکستم....بریدم از نعمت زندگیت....نعمتت را بر من تمام کن با موهبت مرگ... کاش.... کاش... کاش... رهایم کن
-
تبریک
شنبه 23 شهریورماه سال 1387 11:47
امروز رفتیم واسه ثبت نام ازی جون... انگار همین دیروز بود رفت مدرسه ها... حالا شده ۱۸ سالش... چه قدر زود می گذره... ازی جون دانشجو شدنت رو بهت تبریک می گم... موفق باشی عزیزم.. بوس
-
آرزوی کودکی
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 14:07
دیروز روز خوبی بود اما دیشب نه.... اولش حالم خیلی بد بود... خوابم نمی برد، کلافه شده بودم.. هی اینور می شدم اونور می شدم فایده ای نداشت... بعد که یکم حالم بهتر شد یاد خواب دو شب پیشم افتادم... تمام صحنه های وحشتناکش از جلوی چشمام رد می شد... ترسیدم... بعد از مدت ها... نمی دونم چرا دوباره بچه شدم...خواب های عجیب غریب.....
-
آخر عاشق نشدی
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 15:52
عزیز من عشق را قبله نکردی تا پرواز را یاد بگیری شادمانه گریستن را به تمامی دیدن، شنیدن،بوسیدن ، لمس کردن را.... رابطه ای زنده و پویا با اشیا برقرار کردن را به نیروی لایزال تبدیل شدن را نه فقط به فردا به هزاران سال بعد اندیشیدن را نه فقط به مردم یک محله، یک شهر، یک سرزمین بل به انسان اندیشیدن را... عزیز من! آخرعاشق...
-
از یک دوست
سهشنبه 29 مردادماه سال 1387 15:00
طفلی قلب عاشق من من هیچ گاه نشانه های زندگی را در خود نیافتم که از نشانه های زندگی با تو سخن بگویم نشانه گیری من هیچ گاه دقیق نبود تا لااقل مرگ را نشانه بگیرم
-
رها
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1387 21:28
دلم گرفته اززندگی… از زنده بودن…زنده ماندن و انتظار بیهوده برای مرگ….نمی دانم این چه رسمی است…رسم فراموشی…. دلم گرفته خدای من.. این بار دلم از خودت گرفته… از جنگ زندگی خسته ام… از همه چیز… از بودن..ماندن… حتی نفس کشیدن… رهایم کن…رها
-
عشق
دوشنبه 17 تیرماه سال 1387 19:44
شاید عشق همین باشد همین که دوست داری و نفس از پی نفس یک اندیشه در ذهنت ایجاد می کند... ...... دوست..... آری شاید عشق همین باشد...
-
رنج
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1387 23:19
آدما... هم رنج می کشن و هم به دیگران رنج میدن.... هم غرور دارن و هم غرور دیگران رو می شکنن.... خدایا خم شدم امروز... شکستم... صدای شکستنم تو همه وجودم پیچید.... اصلا توقع نداشتم.... از کسی که واقعا برام ارزشمنده.... دلم خیلی گرفته.... ما آدما خیلی نسبت به هم بی تفاوت شدیم... حتی چشممون رو روی احساس دیگران هم می بندیم،...
-
بنگر
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 17:18
از کجا میشه فهمید یکی راست میگه یا دروغ؟؟؟؟؟؟ خیلی دلم می خواد بدونم..... دلم می خواد بدونم چه جوری میشه به یکی که حرفاش سراسر تناقضه اعتماد کامل پیدا کرد... یکی که کم حافظه است.... کاش حداقل محتاط بود... نیست... به صحت حرفای خودش اطمینان داره.... خیلی عجیبه...دلم یه مشاور می خواد... یه کسی که بتونه کمکم کنه.... یه...
-
تبریک
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1387 19:03
سال نو مبارک صد سال به این سال ها
-
زمستون هم پر
سهشنبه 28 اسفندماه سال 1386 19:39
زمستون خوشگل... برفای ناز.. سپیدیه بی نقص... سرمای پر لذت... می رود و همراهش عمر... بی هیچ صبری... 86... 87.. و شاید روزگاری 97... نمی دانم.. تا کی.. تا کی زمستان پشت زمستان... زندگی پشت زندگی... تا کی ... جسم می رود... خاک می شویم.. سرد و روزگاری گرم از تن شکوفه ها به آسمان سلام خواهیم داد... به ژرفای صبحی پر از...
-
باید خواست
جمعه 24 اسفندماه سال 1386 23:15
زندگی چیست؟ چرا می آییم؟ بعد از این چند صباح به کجا باید رفت؟ با کدامین توشه به سفر باید رفت؟ نوروز.... نو شدن.... بهار... بوی عید... همه چیز یعنی زندگی جریان دارد... یعنی هنوز هم می شود نفس کشید... می شود نو شد... حتی با وجود یک زمستان سرد و سخت... با یخ زدن...زندگی به همین سادگی است... به همین سبکی... مثل یک ترنم......
-
قصه
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1386 18:51
همه آدم ها توی این شهر یه قصه ای دارن.... صبح که پا تو از در خونه می ذاری بیرون،توی تاکسی...توی اتوبوس... همه جا آدم هایی میبینی که پشت چهره غمگین و خندان و عصبی خودشون یه قصه ای دارن... قصه ای پر از غصه یا پر از شادی... آدمایی که فکرشو نمی کنی... اون قدر پراز اندیشه اند و آن هایی که فکر نمی کنی ، پر از خالی.... پر از...
-
خدایا...
جمعه 3 اسفندماه سال 1386 19:06
خدایا یعنی این همه توقع من بالاست؟ یعنی این که آدم از کسی بخواد که به حدی که براش وقت و انرژی و مایه می ذاری بهت اهمیت بده ، این واقعا" توقع زیادیه؟ نمی دونم خدا جون... خسته ام ... خیلی خسته... زندگی همیشه یک چهره داره... بدی... خستگی....دیگه دارم می برم.. دوباره دارم به پوچی می رسم... چرا ما آدما این قدر خودخواه و...
-
دلم...
پنجشنبه 18 بهمنماه سال 1386 17:01
زندگی شاید همین یک لحظه ی پرواز قلبم از برای دیدن و دیدار و امید و گذر باشد... و شاید زندگی در عمق آواز دلم باشد نمی دانم دلم پرواز می خواهد به گرم آوای روح ناشکیبایت به پروای دلم از عشق سبکبالی دلم دلتنگ نمی داند کجای قصه ام باتو به رویاهای ذهنم ختم می گردد نمی داند دلم که درچه حالی تو نمی داند دلت دلتنگ یادم هست یا...