روزمرگی

شاید برگی از این زندگی.. یا شاید تمام حرف های دلتنگی

روزمرگی

شاید برگی از این زندگی.. یا شاید تمام حرف های دلتنگی

درددل

 

خدایا خسته ام.. دلم می خواهد بنویسم ،از همه ی اندیشه های بیتابی ام ... کاش زندگی اینگونه نامردانه نبود و تنهایی رسم آشنای تمام دوران ها نبود..دلم به فریاد می اندیشد و برخاستن از این خواب عمیق... کاش تمام کاش های زندگی حقیقت بود و  کلمه ای به این وسعت وجود نداشت... من تنهاییم را با کاش قسمت می کنم و کاش در عمق تنهاییم گم می شود... می اندیشم به اعتماد.. به خدا.. آدم ها.. چرا همیشه آدم های سر راهم مرا یاری می کنند که بزرگترین اشتباهات زندگیم را تجربه کنم؟ ... چرا خدای من... چرا در این دنیایی که می دانی من از سکوت ترانه های تلخش به تنگ آمده ام با تمام بی توجهی هایت به وجودم بیشتر آزارم می دهی.... چرا آدم هایی که به من می رسند باید تمام انتقام ناکامی زندگیشان را از لحظه های تنهایی من  بگیرند؟ ... خسته ام خدای من... همیشه از جایی که انتظار ندارم آن قدر ضربه می خورم که دنیایم به دورم می چرخد و در چرخشش گم می شوم.. راه من کجاست؟... راه من کجاست.. در این وادی  که آشنا و غریب در عمیق ترین لحظه های تنهایی ام می آیند و برهم میزنند آشیان تازه ساخته شده ام را و با خراب کردنش می روند... می روند.. آدم ها همه همین هستند... همه خودشان مهم ترند... حتی من هم همینم.. ولی دلم می خواست آن قدر دلم گذشت داشت که دیگری را بر خودم ترجیح بدهم.. اما ندارد... دلم تنها اندیشه ای که در ذهنش می آید انتقام است.. انتقام...  از همه آدم هایی که آمدند و بخشی از وجودم در برابر بدی هایشان شکست... دلم از خیلی ها شکست و خودم دل خیلی ها را شکستم... خیلی ها مرا منتظر گذاشتند و من خیلی ها را بازی دادم... می دانم.. دنیا جای انتقام است.. خدا تمام حساب هایش را با من تسویه می کند...  من تنها... دلم تنها... خودم هستم و روزگار و انتظار  بیهوده کشیدن.... دلم می خواست می توانستم بنویسم از هر آن چه که در وجودم احساس می کردم.. از تمام رویاهای ناتمام... از تمام رویاهای ناتمام... دلم می ترسد.. می ترسد تنهایی اش را بفروشد و به همدلی برسد... دلم می ترسد... می ترسد ... اگر دنیا این بار هم بخواهد بازی ام دهد... بخواهد ضرب شصتش را دوباره بچشم.... چه خواهد شد...من چه خواهم شد.... دنیایم.. خدایا بازیم نده... خواهش می کنم... خواهش می کنم... نمی خواهم دوباره به این نتیجه برسم که اشتباه کردم..  خودت می دونی اگه اینبار کمکم نکنی دیگه دنیام تموم می شه... من این بار خیلی زحمت کشیدم... خیلی... جوانب رو خیلی سنجیدم... خیلی با احتیاط جلو رفتم که اشتباه نکنم... خودت می دونی... خدایا انتقام کارهای اشتباهم رو اینجا باهام تسویه نکن... بذار تو یه موقعیت دیگه... این مسئله خیلی واسم مهمه... خودت می دونی یک ماهه دارم شب و روز روش کار می کنم... دیگه اگه به بن بست برسم می برم... خودت کمکم کن... مثل همیشه... به امیدت..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد