روزمرگی

شاید برگی از این زندگی.. یا شاید تمام حرف های دلتنگی

روزمرگی

شاید برگی از این زندگی.. یا شاید تمام حرف های دلتنگی

غمناکی

 

 

چشم هایت را بند

و به باران اندیش

و به بودن با ابر

یا شاید

حل شدن در غم بی عهد زمین

چشم هایت رابند

پل پروانه شدن را بنداز

یا دمی یک نفس نیک بکش

تا کجا عمق خدا را دیدی؟.....

تا کجا می شود از قافله احساس خرید؟.......

دل سرگشته ی من در پی آواز سکوت

قصه جام شدن می فهمید

آشنایی دم این حادثه را تر می کرد....

من دلم تنها بود

شایع است این غم تنها ماندن

یا شاید

غم احساس شدن، تا مردن

دلم اما لرزان

به کجا می رسم از غمناکی...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
علیرضا پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:13 ب.ظ http://champions.blogsky.com

سلام
خسته نباشین

سلام... مرسی

بنگرى پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:29 ب.ظ http://www.bangeree.blogsky.com

سلام
زیبا و با احساس نوشتی....اما دلتنگی ....
شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد