روزمرگی

شاید برگی از این زندگی.. یا شاید تمام حرف های دلتنگی

روزمرگی

شاید برگی از این زندگی.. یا شاید تمام حرف های دلتنگی

چه اندیشه می کنند؟

 

و چه اندیشه می کنند

بی هیچ امید رسیدنی

با پای ناتوان

باید گذشت و رفت....

و چه اندیشه می کنند

دیوانگان وادی ماندن دراین جهان

آوارگان عشق

بی تاب مردمان....

و چه اندیشه می کنند

آن گاه کز سپیدی ابرها

قلبان منزجر از فنا شدن

فرمان ایست را اطاعت می کنند...

و چه اندیشه می کنند

آن ها

کز لمس خدایی خدا

سرشار از این غرور

تا آسمان عروج می کنند ؟.....

و چه اندیشه می کنند...

آن عارفان که نمازشان پر از خداست

آن ها که می شود از صدای نمازشان پرواز کردو رفت....

و چه اندیشه می کنند...

آن ها که خواهان شهادتند

وآن ها که جرئتشان کم است و مرگ خواهانشان..

باید به چه اعتماد کردو ماند ؟

اندیشه می کنم ....

جه مردان محکمی ..

بی هیچ ترس و وهم

در نیمه های شب ....

در کوچه های ترسناک و ناگذر

با کوله بار عشق آباد می کنند...

ویرانه ی امید یتیمان بی پدر...

اندیشه می کنم...

آن کس که سر به چاه

از شرم ناخلفی های مردمان

مردانه گریه کرد....

باخصم ها چه کرد  ؟...؟

اندیشه می کنم

آن کس که وسعت روحش فرا زمین، فریاد های خصمانه اش زمین شکن....

آرامشش خیال..

با آن سکوت های چند ساله اش چه گفت؟

اندیشه می کنم....

عدل علی چه بود ...؟

عشق علی به عدالت بهانه است...

عدل از علی و علی خود عدالت است.....

اندیشه می کنم

شاید کسی با این حضور قلب

با این مروت و مردی در این جهان، اسطوره می نمود...

اماعلی که بود؟

اندیشه می کنم ...

آیا فرشته بود...؟..؟

اندیشه گویدم:

........انسانیت علی است......

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد