روزمرگی

شاید برگی از این زندگی.. یا شاید تمام حرف های دلتنگی

روزمرگی

شاید برگی از این زندگی.. یا شاید تمام حرف های دلتنگی

گناه من

 

گناه من تنها همین بود

همین بود که با صداقت و پاکی به اوج تو می اندیشم

گناه من همین است

این که تنها تو را برای عشق می خواهم

تنها برای سرگذاشتن به شانه ات

تنها برای اندیشیدن....

کاش می توانستم

می توانستم همین لحظه

جانم را برایت فدا کنم

کاش می توانستم قلبم را فرش راهت کنم..

گناهم همین است

همین که تنها به عشق می اندیشم

همین که در احساسم

تنها نفست حاضر است...

همین که شاید

می پرستمت...

آری...

گناهم همین واژه است....

مرا ببخش

برای تمام خواسته های برآورده نشده ات

برای تمام آزارهای بی حدم

برای تمام خودخواهیم

من از تو عشق می خواهم....

تنها عشق می خواهم و عشق...

تو را نمی دانم

ولی کاش می شد تو هم مرا برای عشق می خواستی

دلم گرفته و امشب آسمان دلم ابریست

وتو

می دانم

دلت از دلم گرفته است

دلت از دلم گله مند است

و شاید...

شکسته...

یا ... نمی دانم...

احساست می کنم

به وسعت تمام قلبم

به وسعت تمام احساس فروخفته ام

به وسعت بغض دوری ام

دلم تنگ است....

برای بودنت... نگاهت

و حتی صدای نفس هایت...

آری...

گناهم همین است...

مستی...

مستی از صدای گرمت

مستی از بودنت

و شاید داشتنت...

به تو می اندیشم

همواره

می اندیشم که او

چگونه به قلبم پل زد

می اندیشم چگونه احساس خفته ام را این گونه به خروش درآورد

می اندیشم

به تو

تنها به تو

بودن با تو

ماندن....

مردن....

تنها برای تو....

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد